- ۹۸/۰۴/۰۴
- ۰ نظر
شب یکی مونده به اخرین شبیه ک خابگاهیم فردا ک نه پس فردا امتحان داریم
امشب نشستیم خشکل کردیم رقصیدیم کنار هم و خوش گذشت
امشب ی لحظه ک رفتم جلو اینه گفتم چقد خشکلم
خیلی حال کردم خدایی خیلی ناز شده بودم و خواستنی*_*
فردا هم که باید صبح زود بیدار شیم درس بخونیم :)
تو اتاق بچه ها زیر تختاشونو تمییز کردن و اماده شده برا رفتن
من هنوز نه
حوصله نداشتم
تازه عصر بچه ها حرم رفتن و بازار من اولش قرار بود برم ولی باز چون حوصله نداشتم نرفتم
حموم هم قرار بود برم بازم حالم نکشید...هیچ دیگه روزای اخر حال هیچی نیس دلم میخاد زودتر برم عشقامو ببینم
کاش امروز میرفتم بازار لاقل واس ارشیا یک چیزی میگرفتم ولی حوصله نداشتم دیگه
شاید پس فردا بعد امتحان برم نمیدونم شاید اونموقم حالم نکشید
... -__-
- ۹۸/۰۴/۰۴